دروغ خیانت بزرگ؟؟؟

امروز با یکی از دوستانم صحبت میکردم که باز هم متأثر شدم این دوست من داستانهایی داشته که باعث شد اینها رو براتون بنویسم. این دوست من دختری بود که با هزار آمال و آرزو به خانه بخت رفت، و درگیر مهمانیهای پاگشا شد. در یکی از همین مهمانیها حال همسرش بهم میخوره و در سومین ماه از ازدواج اش میفهمه که همسرش بیماره و سالهاست که مریض بوده !!! شما بودین چه کار میکردین؟؟ دوست من نتونست کاری بکنه چون بعد از اون همسرش در بستر بیماری بود و در دهمین ماه از ازدواجشون بیوه شد و اولین سالگرد ازدواجشون رو بر مزار مرحوم سالگرد گرفت... این داستان واقعیت داره و ایشون الان 2 سال بعد از فوت همسرش با سن بیست و هفت سالگی نمیدونه باید چه کار کنه؟؟؟

از این موارد در اطراف ما زیادن، مسائلی که چند ماه بعد از ازدواج گندش در میآد و اونجاست که اعتماد همسر نسبت به طرف مقابل کمرنگ میشه.

این یه خیانت بزرگه اگه یه مسئله ای رو در مورد خودتون میدونید و به شریک آینده اتون نمیگید. مثلا اگه حوصله مهمانیهای شلوغ رو ندارین و یا دوست دارین آخر هفته ها توی خونه بمونید و یا اگه دوست دارید تنها به مسافرت برید و خانواده طرف مقابل باهاتون نیان و اگه بچه دوست دارین و یا حوصله بچه رو ندارین، یا حتی کوچکترین بیماری دارین که از دید خودتون مهم نیست مثل حساسیت و در مورد آقایون اگه فکر میکنید تا چند وقت دیگه کچل میشین و و و .... بعضی مسائل که در مورد خانواده هاست، مانند مشکلات خودتون خیلی مهم نیستند. همه چیز رو در مورد خودتون به شریک آینده زندگیتون بگین و بخواین تا اون هم این کار رو بکنه. "جنگ اول به از صلح آخر است". اگه اون آدمی نیستید که طرف مقابل دوست داره، سعی نکنید خودتون رو اونجوری جلوه بدید مثلا اگه آدم کم حوصله و توخودی هستین خودتونو شاد و باحال جلوه ندین. اینها شاید مسائل پیش پا افتاده ای باشه اما در زندگی و زیر یک سقف بسیار مهم جلوه میکنه!!! و در بعضی مواقع باعث ازهم پاشیدن زندگیها میشه.

اینجا ایران است و متاسفانه من این مسئله رو زیاد دیدم و شنیدم که خانواده ها در ابتدای کار دروغ میگن و بلوف میزنن و میخان که جلوی اون یکی خانواده کم نیارن، مخصوصا در مورد رسم و رسوم و ...، دروغ پشت دروغ و از اونجایی که ماه پشت ابر نمیمونه، بعد از مدتی همین دروغها باعث کم شدن وگاها قطع ارتباطات طرفین میشه. برای داشتن زندگی دور از استرس و خالی از عذاب وجدان، راستی رو پیشه کنید و همون راهی رو برید که اجداد ما به ما نشان دادند، " گفتار نیک " کردار نیک " پندار نیک" . بگذارین زندگیتون روز به روز قشنگتر بشه نه اینکه اونقدر تاریک بشه که خودتون رو هم نبینید. برای طرف مقابل ارزش قائل بشید و برای ارزشهای اون احترام بگذارید و باورش کنید، خودتون رو یک روح در دو جسم بدونید.

لازم به ذکر است که من خودم به شخصه از انسانهایی که دروغ میگن متنفرم و بر این باورم که آدمهایی پوچ و بی هویت هستند.

نظرات 4 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 25 مهر 1386 ساعت 23:29 http://nagofteh-ha.blogsky.com

باشه بابا اعتراف می کنم....
من احسان فردوسی نیستم...من دروغ گفتم.... اسمم جرج کلونیه.... چون می ترسیدم منو به خاطر اسمم انتخاب کنی برای همین اسم دیگه ای انتخاب کردم.... دیگه هم نمی خوام با دروغ زندگی کنم.... آره... درست فکر کردی.... تو الان همسر یک هنرپیشه هالیوود هستی....فقط به کسی نگو... خوب؟؟؟

اه... جداً... کی تا حالا... اگه تو قیافت هم شبیه اون بود چی می شد... وااااااااااااا ویلاااااااااااااااا کاش اون بودی.

رضا پنج‌شنبه 26 مهر 1386 ساعت 10:30

سلام
وبلاگتون خیلی مفید.
من براتون نظر میزارم چرا نضراتمو نمیذارین ....

گذاشتم...
من نظراتی رو که در مورد پست ها باشه بیشتر میپسندم. اگه در مورد اونها بذارین تاییدشون میکنم...

حسام جمعه 27 مهر 1386 ساعت 13:38 http://hessamm.blogsky.com

حالا که اینا رو نوشتی بذار یه چیزایی رو بهت بگم:
اولن اینکه من و احسان توی دانشگاه با هم آشنا نشدیم. هر دومون سر یه ساختمون کار می کردیم و همونجا با هم دوست شدیم. من آجر بالا مینداختم و احسان می گرفت. بعدش هم احسان اصلا کچل بوده، از اولش، اینایی که می بینی همه کلاه گیسه یه بار محکم بکشی خودت متوجه می شی.
دیگه اینکه احسان کلا آدم بداخلاقیه، اینا که می بینی میگه و میخنده همه ش الکیه. اصلا کلا آدم بد عنقیه!
تازه بیست و سه سالش هم هست، سنش رو بهت الکی گفته!
آخرین نکته هم اینکه مدارک رو برای اقامت استرالیا نفرستاد، بلکه فرستاد حبشه! اصلا با هم رفتیم دم سفارت حبشه و مدارک رو تحویل دادیم!

اگه مدارک رو فرستاده باشه حبشه اینایی که گفتی سرش میاد... کچل میشه و میره سره ساختمون آجر میندازه بالا...
من اینی که نوشتی میفرستم برای اونی که خودت میدونی !!!!
حالا دیگه میل خودتونه... انتخاب کنید یا استرالیا یا ارسال پیام شما...

حسام شنبه 28 مهر 1386 ساعت 11:34 http://hessamm.blogsky.com

به خدا من شوخی کردم! نفرستین... بدبختم نکنین... نه... نه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد