تولد عروسی عید شما مبارک

حسام و تینای عزیز پیوند قلباتون مبارک.....      

                                                                                     

از صمیم قلبم براتون روزهایی سرشار از شادی و زیبایی ها رو می خوام و امیدوارم در کنار هم زندگی به رنگ صورتی و آبی و سفید داشته باشین و دلهاتون همیشه به رنگ شبنم های نرگس شیراز باشه خونتون گرم و قالی هاتون سبز و پرده هاتون پروانه باشه ماه روشنی خونتون و گرمای عشقتون به داغی خورشید باشه.

  

 

                

 بابا قر تو کمرمون خشکید !.... من و احسان خیلی خیلی دلمون می خواست که حتما توی عروسیتون باشیم مخصوصا احسان ... فکر کنم یه نقشه هایی ریخته بود ... فکر کنم می خواست زیاد برقصه   شاباش جمع کنه ... خونه ای چیزی بخره !   

 

بهترین ها رو براتون آرزو مندم  

فرشته 

 ۱۳ اگوست ۲۰۰۹ برابر۲۲ امرداد ۱۳۸۸ خورشیدی روز عروسی شما  

مصادف با: 

پست ۲۰۰ ام بنده و دومین سالگرد وبلاگ اینجا ایران نیست "اینجا ایران است" سابق  

          

یادمان سبز

یادمه وقتی نوجوون بودم و سر به اصطلاح "گنجه مامان" ام می رفتم یه سری لباس ها و کفشها و چکمه های قدیمی و از مد افتاده می دیدم ... کفشهایی با لژهای خیلی بلند و پاشنه ها ی دو برابر ... شلوارهای پاچه گشاد با کمرهایی که کمتر دختری امروزه این سایز رو داره، لابه لای اونها مجله های قدیمی که برگه هاش زرد شده و در حال خورد شدنه! قبلا چند تا عکس هم از این مجله ها گرفتم و اینجا گذاشتم! توی مجله های و روی جلد اونها عکس مد لباس روز گوگوش و مرجان و گیتی و لیلا و ... که اسمهاشون با مدهاشون بعد از انقلاب ممنوع شد!  

وقتی از مامانم سوال می کردم که بابا اینا رو چرا نگه داشتی ؟؟؟ 

بهم می گفت: اینها خاطرات اون دوران جوونی ماست، دلم براتون می سوزه که ندونستین مد و اسطوره و این و اون و ... چیه!  

- چرا مامان جان!  خدایی این همه مد و فشن و اینها ... 

- اینا که مد نیست که از کسانی که نمی شناسینشون بردارین 

- مگه شما از کی برمی داشتین؟ 

- من مد گوگوش و خیلی دنبال می کردم ومدل موهای فرح رو خیلی دوست داشتم! اگر بدونی اون ...  

 بعد شروع می کرد از اون دوره مد و ... برام تعریف کردن که ما چی کار می کردیم. رژیم های سخت می گرفتیم که سایز کمرهامون بیشتر نشه، اون موقع که اتوی مو نبود موهامون رو با اتو صاف می کردیم ... یه آه ! می کشه بعد می گه: عجب دورانی داشتیم در کنار محدودیت ها آزادی داشتیم... شماها هیچی ندارین. 

 به جای اینکه مجله هایی با مدلهای زیبا ببینین و لباس پوشیدن رو یاد بگیرین یه سری مدل بدون دست و پا و یا سرهای سانسور شده توی مجله ها هست بجای اینکه مصاحبه های دختران شایسته رو بخونین که چجوری موفق شدن، مصاحبه با مجری های بی استعداد تلوزیون که شکمشون جلوتر از دماغشونه رو می خونین ... بجای وعده های رژیمی توی مجله ها طرز تهیه حلوا رو چاپ می کنن!!!!!!!!!!!!!!!!!

شاید توی اون دنیا زندگی کردن عالم و قشنگی های خودش رو داره. من برنامه های گاسیب یا همون غیبت خواننده ها و هنرپیشه ها رو دوست دارم و خیلی دنبال می کنم که چی شد و چی نشد! ما در ایران این ها رو نداشتیم چون همیشه در مورد هنرپیشه های مرد مون حرف بود و زنها همیشه در حاله ای از سیاهی بودن و یه وقتی هم یه نامردی پیدا می شد و فیلم زهره رو داد بیرون!   

 

همیشه دوست داشتم گوگوش رو از نزدیک و روی صحنه ببینمش که این امر محقق شد! یک اسطوره و افسانه ایرانی ! در کار خودش بینظیر. قبل از کنسرت خیلی دلم می خواست که بدونم چی می پوشه؟؟؟ در سن 60 سالگی واقعا زیبا جلوه می کرد چروک های دور چشمش بیشتر از همیشه بهش میومد و جذاب ترش کرده بود. گوگوش در کنسرت سیدنی بینظیر بود و هیچ رقیبی مثل همیشه نمی طلبید. لباس زیبا و فاخری رو تنش کرده بود که متناسب فرهنگ ایرانی و تیپ خودش بود ... در دو اجرایی که داشت دو لباس در رنگهای چشمگیر و متفاوت پوشیده بود (پیشنهاد می کنم اگر دنبال مدل لباس شب می گردین یکی از اینها رو انتخاب کنین) . . . ساده و زیبا ... آهنگها رو به زیبایی اجرا کرد که گویی برای اولین بار شنیده می شن. جای مامان رو خیلی خالی کردم !......... واقعا ما دوران جوونی نداشتیم! اینو رو نه بخاطر اینکه گوگوش رو دیدم، می گم بلکه جوونهامون رو با جوونهای اینجا مقایسه کردم!  

 ممنون گوگوش عزیز امیدوارم همیشه سلامت باشی و برامون از این کنسرت ها بزاری. 


googoosh.com سایت و وبلاگ خود گوگوش اه.


خودمون رو بهتر بشناسیم...

 

 

مردی تخم عقابی یافت و آن را در آشیانه ی یک مرغ کرچ گذاشت. عقاب به همراه جوجه های دیگر از تخم بیرون آمد و با آنها شروع به رشد نمود. عقاب در طول تمام زندگیش همان کارهای را می کرد که جوجه ها می کردند، چون تصور می کرد که او نیز جوجه مرغی بیش نیست!!!

او برای پیدا کردن کرم و حشره روی زمین را با ناخن می کند، قدقد می کرد و صدای مرغان کرچ را در می آورد. بال های خود را بر هم می زد و چند قدمی در هوا می پرید. سال ها بدینسان گذشت و عقاب بسیار پیر شد.

روزی عقاب بالای سر خود، در گودی آسمان بی ابر، پرنده ی با شکوهی دید که با وقار هر چه تمام تر در میان جریان پر تلاطم باد، بی آن که حتی حرکتی به بال های طلائیش دهد، در حال پرواز است. او با بیم و وحشت به آن نگریست و از مرغ کنار دستی اش پرسید : (( اون کیه؟ )) همسایه اش پاسخ داد : اون یه عقابه، پادشاه پرندگان. اون به آسمان تعلق داره و ما به زمین؛ ما جوجه هستیم.

............... و بدینسان بود که عقاب جوجه زیست و جوجه مرد، چون فکر می کرد که جوجه است

 آنتونی دو ملو Anthony De Mello  

 

 

اندیشه من: 

خودمون رو بهتر بشناسیم و در مورد اصل و نصبمون بیشتر تحقیق کنیم ! همیشه بهترین باشیم و در زندگی سعی کنیم هر از گاهی سرمون رو بلند کنیم و یا به قول خودمون سرمون رو از برف دربیاریم بیرون ببینیم بیرون چی می گذره! ما کی هستیم؟ کجاییم؟ داریم چی کار می کنیم؟  حضرت علی در نهج البلاغه خطاب به پیروان خود فرمودن: " آنچنان زندگی کن که گویی قرار صد ساله دیگه زندگی کنی..."