من آبیم

 

 

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید... 

هیچ کسی به او کار نمی داد...  

همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...  

یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...  

مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید... و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد... صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد !

 

مداد سفید توی جعبه مداد رنگی های من هیچ وقت به درد نخورد و همیشه سالم می موند و همیشه با خورم می گفتم " اصلا چرا این رنگ رو می زارن چرا به جاش صورتی و یا ابی و بنفش نمی زارن؟؟؟ " ......... حالا می فهمم چرا به دردم نخورد چون من هیچ وقت شب نکشبدم هیچ وقت سیاهی رو دوست ندارم و همیشه نقاشی هام پر بودن از رنگهای شاد و گلهای خوشبو!  

ولی خوب مشکی رنگ عشقه! و سفید هم رنگ صداقت ! اصلا کی گفته مشکی رنگ غمه صداقت رنگ سفید؟؟؟  

   

من رنگ آبی رو خیلی دوست دارم واقعا دوست دارم اما نمی دونم چرا لابلای لباسهام هر چی می گردم آبی پیدا نمی کنم؟؟؟ خیلی وقته که یادم رفته رنگ مورد علاقم چی بوده؟ یه پرفسور به نام ( نم نمینه) می گه : هر وقت خواسته هات از آینده یادت رفت بدون خودت رو فراموش کردی! من خودمو فراموش کردم ؟؟؟ یا نه ؟؟؟ 

من می گم من منتظر یه اتفاقم  

یه اتفاقی به سپیدی ستاره ها و سکوت سیاهی شب!  

یه اتفاق ساده ! 

یه شانس؟ نه!!! به شانس عقیده ندارم!  

..... یه بازگشت به آبی هاااااااااااااااا  

چرا آدما خواسته هاشون یادشون می ره ؟؟؟ 

چرا اراده کردن خیلی سخته ؟ چرا تصمیم گرفتن راحته اما سر قولت موندن و عمل کردن خیلی سخته؟؟؟ چرا کارهای شدنی نمی شه؟ 

 

این نوشته رو پارسال همین موقع ها نوشتم که با خوندنش حال و هوای ایران رو برام تازه کرد!

نظرات 6 + ارسال نظر
نقاب یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 20:08 http://hamdardi-net.blogsky.com

سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما...

شما که می فرمایید هیچ وقت سیاهی رو دوست نداشتم .. بابا پس چرا متن این نوشتتون سیاهه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بنده هم رنگ سیاه را دوست ندارم و اکثرا در وبلاگم سعی می کنم از رنگ سبز و بنفش استفاده نمایم.

بدرود

من نگفتم رنگ سیاه رو دوست ندارم گفتم سیاهی رو دوست ندارم!

سلام فرشته جان
مدتیه اصلا به روز نیستم
چطور اسم وبلاگتون یک دفعه عوض شد؟

من اسم وبلاگم بود اینجا ایران است ... اما وقتی اومدیم اینجا دیگه این اسم معنی نمی داد شد اینجا ایران نیست... خیلی وقته که به این اسمه!

محمد دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 20:40 http://mohamed.blogsky.com/

اکثرا چیزایی که ادم دوسشون داره از ادم فرارین! به نظر من چون ما اونقدر رو نقطه ضعفامون و چیزایی که نداریم تمرکز میکنیم که علاقه ها و نقطه قوتامون رو فراموش میکنیم. یعنی چون وجود اونها رو بدیهی میدونیم برا حفظشون و یاداوریشون زیاد وقت و انرژی نمیذاریم.اونوقت بعد از یه مدت میبینیم کلا یادمون رفته بوده چقدر آبی دوست داشتیم.)
راستی داشت یادم میرفت . راجع به پاراگراف اخر نوشتت باید بگم یه شریک خوب یه پایه ی خوب میتونه همیشه الهام بخش باشه! و خواسته های ادم رو جهت بده و تقویت کنه! یه شریک خوب خیلی مهمه! اکثرا تنهایی ادما باعث میشه کم بیارن!به نظر من!

چقدر جواب قشنگی دادی راست می گی انسانهایی که بیشتر روی نقطه ضعفهاشون تمرکز می کنن خودشون و خوبی هاشون و ... یادشون میره.

دوست خوب همیشه نیازه چه واسه غر غر کردن چه واسه به به کردن!

احسان سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 00:34

خواسته های انسان ها هیچ وقت از بین نمیره فقط با گذشت زمان اهمیت خودشونو از دست میدن.
این خیلی طبیعیه که رنگمونو فراموش کنیم و رنگ تازه ای بگیریم. فقط باید یادمون نره که هر رنگی ترکیبی از رنگ های مختلفه... از یکی کمتر و از یک سری بیشتر.

از شما بعید بود یه نظر جدی بزاری؟؟؟ من هنگ کردم !!!

گرفتن رنگ تازه خوبه اما بک گراندتو نباید فراموش کنی ! من فراموش کردم ... که از زندگیم چه چیزهایی می خواستم و دنبال چه بودم! از اون فرشته واقعی که بودم خیلی دور شدم و فکر می کنم خودم اونو بیشتر دوست داشتم ! این موقعیت واسه خیلی ها و یا تقریبا همه انسانها یه روز به یه جایی می رسن که حس می کنن باید یه بکوارد داشته باشن!
و این خیلی خوبه نشونه سلامت عقل و حافظه است.

مارال سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 05:29 http:// 1338455.blogfa.com

http ://1338455.blogfa.com سلام

http://freshblog.blogsky.com/ و علیکم السلام

نگاهی نو جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 06:04

نکنه داری میری ایران

نه بابا !!! کجای این متن گفتم می خوام برم ایران؟

کجایی دوست عزیز کم پیدا شدی؟ خوبی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد