وکیلم؟...........

صفحات آلبوم های قدیمی رو ورق میزنم ... بوی کاغذ عکس کهنه و چسب زرد شده و تلق و ... عکسهای سیاه و سفید و قهوه ای و رنگی زرد شده عروسی مامان و بابام ... بابا با کت مخمل مشکی و پاپیون و مامان با یه تاج از شکوفه های رنگی که با دسته گلش یکیه! لباس عروس بلند و ساده و سفید با آستین های تور دوزی شده سر سفره عقد که شیرینی های زبون تلق پیچی شدن ... می تونم حدس بزنم که تلقش قرمزه! می تونم بوی اون روزها رو حس کنم سادگی ... صداقت ... شادی  

سفره عقد خیلی ساده است ... نون سنگک طبیعی و پنیر و سبزی با اسفندهای رنگ شده!   

 

 عکسهای مهمونها در حال رقص و حبه خاله در حال فضولی و راحله خانوم در حال آتیش کردن سیگار و شوهرشم در حال روشن کردن فندک!!!    

  

- مامان ... این خانومه کیه؟؟ چقدر نازه! 

- خدا رحمتش کن ... دوستم نرگس چقدر ناز بود توی بمباران با بچه هاش کشته شدن! 

ه ه ه ه هـــــــــی!! چقدر اون روز با نامزدش رقصیدن.

-  آخی ...  

- مامان شما هم رفتین محضر عقد کردین؟؟ 

- نه ... اون موقع ها اینجوری نبود می گفتن که دختر باید سر سفره عقد، محرم بشه ... و صیغه عقد سر سفره عقد که چند تا چیز مختصر از نشونه های برکت خدا بود جاری میشد! 

اینجوری نبود که میرفتن محضر دزدکی عقد بکنن و بعد هم یه مراسم عقد بگیرن که یه سفره از کجا تا کجا بندازن و خدادتومان هم پولش و بدن و ... دریغ از اینکه اینا قبلا عقد کردن! واسه کادو جمع کردن. 

- خب چه فرقی داره؟ 

- واسه اینکه وقتی عروس ناز می کنه چهار نفر باشن ناز کردنش و ببینن و وقتی گفت "بله"! 20 نفر واسش کل بکشن ... از اینها گذشته وقتی سر سفره عقد نشستی با تمام وجود حس می کنی که امروز عروسی و همه توجه ها روی توست و قلبت همچین تاپ تاپ میزنه که خدا می دونه!!! وقتی می بینی مردی که پیشت نشسته به تو به یه جوری نگاه می کنه که زیباتر از تو توی دنیا نیست و با تمام غیرت و مردونگیش داره مردت میشه! غیرتش و ریخته توی کاسه آب وسط سفره و زلال و شفاف با چشماش عین شمعهای روشن آینه شمدونای تو برق میزنن ... پیش خودش می گه ... این عروس منه این اسفندای رنگی رو دور سرش بچرخونین و آتیش کنین . . .  

 - چه فایده بعدش همه اونها یادشون میره!!   

  

چند صفحه رو ورق میزنم و عکس خالی سفره عقد با آینه کج توجه ام رو جلب میکنه ...جالبه که تا حالا بهش دقت نکرده بودم آخه این صدمین باره که دارم آلبوم رو میبینم...   

- مامان راستی چرا آینه کجه ! کی سفرتونو چیده بود؟ 

- نه مادر جان کج نیست ... سفره عقد من و خاله ات و دختر خاله هااااااا. بر طبق رسوم مراسم عقد منزل پدری عروس برگزار میشد و داماد سر سفره مینشست و منتظر عروس خانوم میشد و وقتی عروس میآمد توی اطاق شاداماد آمدن عروس خانوم رو از توی آینه می دید و قند توی دلش آب میشد.  

- ماله شما هم همینجوری بود ؟؟؟ 

- آره ... من داشتم میومدم تو دایی خلیلت پاشو گذاشت روی تورم و عقبی افتادم و بابات عصبانی شد و بعدا حسابی زدش طفلک رو ... بچه بود خیلی اومده بود نقل برداره.

- حاجی هیچی نگفت؟ 

- چرا گفت دستت درد نکنه حرف منو گوش نمیده شما یه گوشتماالیش بده!  

 

زندگی که پایه هاشو صداقت و عشق ساخته باشه هیچ وقت خراب نمی شه!!! عروسی الهه که یادته ... دختر آقای ایکس؟ 

-آره چه عروسی براش گرفتن خدایی، سفره عقدش با آبشار مصنوعی بود و بوستان دیگه ؟؟؟ چقدر گل ریخته بودن اونجا!!! 

- آره 2 میلیون تومان فقط پول سفره عقدشون شده بود، آخر شب هم همه گلها رو ریختن دور! 

- آره یادمه اونا چرا طلاق گرفتن؟؟ 

- بعد از عروسی پسره کل پولی که باباش بهش داده بود واسه زندگیش، به زور الهه خانوم خرج عروسی کرد بعد هم واسه خاطر 5 میلیون تومان رفت زندان،  آقای ایکس هم گفت که من دخترم رو به آدمی که خرج و برج دستش نباشه نمی دم و طلاق گرفتن. همین!  

هر چقدر مراسم عقد عروسی ساده تر باشه و بی ریاء همونقدر هم باشکوه تر خواهد بود و مهمونها احساس راحتی می کنن.  

- اصلا چی شد که این محضر رفتن مد شد؟؟؟ 

- والله نمی دونم ... همه چی رو خراب کردن دیگه واسه ملت سنت نذاشتن، نمی دونم دلیلش این وام بانکی ها بود که باید قباله رو براشون میبردی یا اینکه می گفتن مردم جادو جمبل می کنن سر سفره عقد نمی دونم یارو قدمش سنگین بود اینا بدبخت شدن و ... حماقت خودشون رو  گردن قدم یه نفر دیگه مینداختن، البته مردم ایران هم خمیر مایه اش رو دارن تجمل گران خب قدیما حتما باید عروس داماد روی زمین میشستن که این یکی خیلی سخت بود که صندلی گذاشتن همین دختر ایگرگ خانوم تاج مبل از تاج عروس بلند تر بود ... اصلا عروس معلوم نبود. 

 

- هاهاهااااااااااا آره مامان یادته !!! از خنده اشک جلوی چشامو گرفته بود نمی تونستم نفس بکشم، تصویر عروس توی اون مبل به اون بزرگی که بنده خدا مادر عروس که قدش کوتاه بود دور مبل میچرخید یه جا پیدا کنه که دیده بشه. از ماست که بر ماست.  

 

من خودم سر سفره عقد توی خونه عقد شدم و همون حسی رو داشتم که مامانم برام شرح داده بود. سفره عقدم خیلی ساده بود هر چند باب میل مادرشوهر نبود اما حرف مادر رو گوش کردم و بردم!  دوست نداشتم سفره عقدم از ظروف سمساری هایی باشه که معلوم نیست سر سفره عقد چه کسی بوده و نبوده!!! از قدم خیر خانوم و بد قدم گرفته تا چشم شور و باباقوری و ... همه بودن. نوبت جواب احسان هم که رسید با خنده گفت داماد رفته نون بگیره!!! کل مجلس ترکید. دامادمون بامزه بود دیگه

 ....... شما مراسم عقدتون چطور بود؟؟؟

نظرات 7 + ارسال نظر
جودی آبوت دوشنبه 23 آذر 1388 ساعت 16:55 http://www.sudi-s.blogsky.com

من و بابا لنگ دراز تو محضر عقد کردیم .احساس .... نمی دونم یه کم غریب بود ....

محمد دوشنبه 23 آذر 1388 ساعت 19:50 http://mohamed.blogsky.com/

من و بانو پای سفره عقد تو خونه ی بانو عقد کردیم. خیلی شبا به حسم تو اون روز فکر میکنم.اون موقعها اصلا یه جور دیگه فکر میکردم.خیلی از الانم بهتر بودم.همه چیز برام خیلی راحت به نظر میرسید. چشم از بانو برنمیداشتم. آخه قبلا که خب سیر اونجور که میخوام ندیده بودمش!
یادمه فرشته چند روز قبل از عقد مریض شده بودم و خیلی بد سرفه میکردم.خیییییییلی بد! روز عقد هم خیلی سعی میکردم جلوی سرفم رو بگیرم.
البته سفره ی عقد ما خیلی هم ساده نبود.من که توش اصلا دخالت نداشتم.برام این چیزا اصلا مهم نبوده ونیست.

اما یه حس دیگه که هیچوقت هیچوقت هیچوقت دیگه برام تکرار نشده وقتی بود که شب عقد همه ی مهمونا رفتن و بابا و مامانم و خانوادم هم رفتن و همه رفتن و من تنها تو خونه ی بانو اینا بودم.وحشتناک دلم گرفت. حس خیلی خیلی مبهمی داشتم که هیچوقت دیگه برام تکرار نشده.
وااااااای چقدر حرف زدم.ببخشید.)) چه چیزایی یاد آدم میندازیا!)

خوبه که سرفه ها کار دستت نداد!!!!

آره می دونم چی می گی وقتی منم برای اولین بار رفتم خونه احسان اینا دلم گرفت!!! فکر کنم احسان هم همین حس رو داشته با وجود اینکه خانواده ما خیلی های و هویی ان و شلوغ ... حس باید مشترک باشه؟؟؟

حسام دوشنبه 23 آذر 1388 ساعت 22:23 http://hessamm.blogsky.com

ما که عقدمون واقعی بود، همون روز عروسی باغ بغلی (که پارسال اومده بودین). فکر کنم عکس هاشو دیده باشی... سفره عقد رو خود تینا چید و همه کاراش رو هم خودمون کردیم... خریدهاش، دکورهاش، میوه ها، تزئینات...

جاتون امسال خیلی خالی بود.

عکسهای سفره عقد رو ندیدم ... ولی در کل می تونم حدس بزنم که خیلی قشنگ بوده.

منم سفره عقدم رو خودم چیدم و درست کردم !!! نمی دونم یادت میآد یا نه؟؟؟ کارت عروسیمون رو هم خودمون درست کردیم

لاله سه‌شنبه 24 آذر 1388 ساعت 00:47 http://barani.ca

عقد ما هم تو خونه و سر سفره بود. میدونی چیه همه اینهایی رو که گفتی رو حس کردم، با تمام وجودم. همه استرس ها، اداها و نازها و نگرانیها و ... همه چیز واقعی بود. امضا کردن دفتر عقد، بله گفتن، کل کشیدن ... همشون فضا رو پر از انرژی میکرد.

ما هم همه اینها رو گذروندیم ....

قرآن من هم خیلی بزرگ بود و هم خیلی سنگین بود و در تمام مدت خطبه رو پامون... پدرمون در اومد .... پاهای من که میلرزید و از خجالت سرمو نمیآوردم بالا ...

کوروش پارسا سه‌شنبه 24 آذر 1388 ساعت 06:39 http://kaspian.blogsky.com

ایشالا همیشه به عروسی و خوشی
راستی برام خیلی جای سواله که چرا عروسای ایرونی اونقدر خودشون رو آرایش می کنن که نمیشه قیافشونو تشخیص داد و اتفاقا اصلا این نوع آرایش اونها رو زیبا نمی کنه

پس مجردی‌ برادر ؟؟؟؟

داماد می شی میفهمی ... در کل مدل آرایش ایرانی ها و خاور میانه اینجوریه ولی خب بعضی ها هم دیگه از خودشون درمیآن ... در مورد اینم یه پست می نویسم.

پروانه چهارشنبه 25 آذر 1388 ساعت 17:36 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

چه فضای گرمی اینجا درست کردی مانند جشن عروسی میمونه:
پاسخ پرسشت:
لباس عروسی: چون هیچوقت لباس کرایه ای رو دوست نداشتم و فکر می کردم لباس عروس باید ساده و زیبا باشد و دور از زرق و برق چون تعطیلی انقلاب فرهنگی خیلی تخصصی خیاطی یاد گرفته بودم لباسمو خودم دوختم

آرایشگاه: چهره های غیر طبیعی خوشایندم نیست . به کمک دوستم یک آرایشگر خوب ولی ناشناس پیدا کردم و رفتم با ساده ترین آرایش بودم.

سفره ی عقد: دوست هنرمند بسیار ساده و زیبا درست کرد

مهریه: یک کیلو نبات پیشنهاد همسرم سکه به تعداد سال تولد بود

جشن: از اختیار من خارج بود پدرم اصلن هیچ مشورتی با من نکرد به هر چه فامیل و دوست و آشنا داشت ناهار مفصلی داد .مادر شوهرم هم می گفت نه نمیشه باید عروسی هایی که رفتیم پس بدیم و اونم یک جشن مفصل گرفت

پاتختی: روز پاتختی فرار کردم رفتم خونه دوستم چون به مادر شوهرم گفته بودم پاتختی نمی خواد عروس بشینه و یه عالمه کاسه بشقاب جمع شه! ولی اون قبول نکرد و مادر دوستم منو راضی کرد برگردم و در مراسم شرکت کنم مادر شوهر زبل هم از پیش به همه گفته بود اینا دارن خونه می خرن کادو فقط پول بدین. پول خوبی هم جمع شد و تونستیم یکی از پرداختای خونه رو انجام بدیم.

عقد و عروسی من بساطی بود یک تنه می خواستم مقابل رسم و رسومات و زرق و برق ها در بیام .هنوز هم هر کسی میشنوه مهریه ام یک کیلو نباته یه چیزی میگه: آفرین- خیلی دلت می خواست - یادت باشه زعفرونیشو بگیری- بله مهم در زندگی دو نفر یکی شدن هست نه این معامله مهریه بازی و ... خیلی حرفا و واکنش های دیگه که خودش یک داستان بیست و چند ساله است

فرشته جان مهریه هم ریشه در مشکلات فرهنگی و اقتصادی و دینی داره.
این روزها به خصوص در تهران عروسی ها بدون پاتختی هست و همه همان شب عروسی کادو رو که اکثرن پول و طلا هست میدن. چون ترافیک و وقت اجازه نمی ده. در گرگان هم دو عروسی رفتم در کارت عروسی نوشته شده بود مراسم پاتختی ندارند.

در یک پیوند مهم دو نفر هستند که با هم پیمان همراهی و همدلی می بندند

برای همه ی دوستان این وبلاگ آرزوی شادکامی دارم

چقدر برام جالب بود ... اما پاتختی که از دید من بهترین رسمه ولی من خودم نداشتم. ولی به نظر من خیلی به عروس کمک می کنه شاید برات جالب باشه که اینجا هم کادوی عروسی مرسومه و عروس به نزدیکان می گه که چی می خواد و اونها هم براش می گیرن و یه موقعی هم اعلام می کنن که پول بدین.

مهریه هم واقعا مهم نیست هست؟؟؟ یکی از فامیلهای ما ۵۰۰ تا مهرش بود سال ۷۵ طلاق گرفت چون بچه دار نمی شد ... مادرشوهر سکه ها رو عینشون رو توی یه دیس آورد خونه عروس. چقدر زشت!!! اما پشتوانه مالی خوبی براش شد.

دخترها با این توقعاتشون اوضاع آینده خودشون و اطرافیانشون رو خراب کردن این چشم هم چشمی ها باعث شد که پسرها بجای ارزش قائل شدن به حریم دخترها ... فقط به فکر سوءاستفاده از اونها و بالعکس شده.

کوروش پارسا پنج‌شنبه 26 آذر 1388 ساعت 05:47 http://kaspian.blogsky.com

آره مجردم
حالا می دونی مجرد یعنی چی؟
اصل این کلمه عربیه و به معنی لخت و عریان هست به همین خاطر زن و شوهر رو تشبیه به لباسی برای هم می کنن که همدیگر رو می پوشانند.البته در قرآن
روز عروسی یکی از دوستان وقتی داشت عروس رو از آرایشگاه می آورد من همراش بودم وقتی از آرایشگاه اومد بیرون من اصلا نشناختمش تازه وقتی حرف زد مطمئن شدم خودشه بعد چند روز از این قضیه توی مهمونی این بحث رو پیش کشیدم و سر آخر خیلی با تحکم گفتم من وقتی ازدواج کنم به زنم میگم روز عروسی خیلی ساده خودش رو آرایش کنه ولی خانم های دوستام همه زدند زیر خنده و من حسابی ضایع شدم

از زن ایرانی این رو نخواه ... خانومهای ایرانی با آرایش خیلی خوشگلن که!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد