الله در زیر چادر

کلاس سوم دبستان که بودم مثل همه دخترهای مسلمان به سن تکلیف رسیدم و روز مبعث یا بعثت رسول اکرم بود که به همه سر صف جایزه دادن از اونجایی خیلی خیلی شر بودم من رو کرده بودن مبصر کلاس برای همینم جایزه ها رو سر صف من به بچه ها می دادم خیلی خوب یادمه که وقتی داشتم اونها رو پخش می کردم دلهره داشتم که به من هم جایزه می دن یا نه؟؟؟ وقتی همه کادوهاشون رو باز می کردن چادر نماز با جانماز بود ... "برام هیچ جذابیتی نداشت" ولی همچنان دلم می خواست به من هم بدن ... توی این وسطا که داشتم اسم روی کادوها رو می خوندم اسم خودم رو دیدم و خوشحال شدم یه کاغذ کادوی نارنجی با  گلهای طلایی ... کاغذ کادوش برام آشنا بود ... پدرم توی سفرهای اروپا تا می تونست برای ما لوازم التحریر می آورد (خدا رحمتش کنه). دخترها باهم دعوا می کردن و به معلم گله که چرا گل چادر این قهوه ایه مال من قرمز و .... منم زدم زیر خنده و گفتم " اینا رو ماماناتون دادن نه مدرسه!!! " معلممون هم که باری از رو دوشش برداشته شده بود اول یه چشم غره به من رفت و بعدش گفت " به مادرهاتون گفتم همه سفید ساده بدین هاااااااا نمی دونم چرا گوش ندادن "  

   

مامان من هم گوش نکرده بود و چادر نماز گل گلی با شکوفه های صورتی و بنفش و با یک سجاده سفید ابریشم بهم داده بود تسبیح سفید و یه شیشه عطر کوچولو ...  

 

هیچ وقت اینها رو استفاده نکردم چادر نمازم شده بود سایه بون خونم توی خاله بازی و یا شنل رقص هندی !!! سجاده چون با ارزش بود پس گرفته شد. مامان، بنده ی خدا راه های زیادی رو امتحان کرد تا من نماز بخوونم ولی متاسفانه روی من جواب نداد ولی روی خواهر هام امتحان نکرده جواب داد.  

  

وارد راهنمایی که شدیم انواع و اقسام متدهای اسلامی و شیوه های نزدیک شدن به خدا از راه تشیع بهمون آموزش داده شد ...  

هر سه شنبه "زیارت عاشورا "   

برای قبولی در امتحانات 7 بار " ناد علی "  

هر دوشنبه و پنجشنبه " دعای توسل"   

قبل از ورود به کلاس "دعای فرج و امن یجیب" 

روزهای محرم و صفر هم که کلا کلاسها نصفه نیمه برگذار می شد و در ماه رمضون هم نمازخونه هیچ وقت خالی نمیشد ... صدای اذان و اقامه نماز از بلندگوهای مدرسه همیشه گوش خراشانه بلند بود و شما رو مجبور به خواندن نماز میکرد و اگر کسی نمی آمد مدیر ازش میپرسید توی صف نماز ندیدمت؟؟؟ بعداً بنده خدا باید می گفت عذر شرعی دارم ... دروغ پشت دروغ !!! قایم ماشک بازی و دروغ و ساختن بهانه از اون دوران شروع شد. من نمی دونم این مدیر صف اول نماز چجوری تا ته صف رو می دید ؟ خیلی ها می گفتن دیدن که وقتی همه سجده می کنن مدیر بر می گرده و بچه ها رو دید می زنه که کی نیامده! هیچ وقت هم غایب نمیشد انگار که هیچ وقت عذر شرعی نمی گرفت! 

 

خلاصه بعد از دوره راهنمایی، وارد دبیرستان شدیم. دبیرستان خیلی بزرگتر از راهنمایی بود و از آمار گیری و ... در صف نماز خبری نبود ولی در عوض مشکلات دیگه ای بود. چونه به مقنعه ها اضافه شد و داستان چادر سرکردن سر داده شد. ناد علی به 14 بار ارتقاء پیدا کرد و خواندن زیارت عاشورا بعد از دعای توسل بعد از نماز ثواب بیشتری !!!  استخاره هم اضافه شد...

   

 

مدرسه من عوض شد و به یه مدرسه کوچکتر با جمعیت 60 نفر رفتم اما داستانها همچنان رواج داشت و تازه بیشتر هم شده بود.

قرآن به سر گرفتن هاااااا برای بدست آوردن دل دوست پسرها و صدا زدن اسم اونها در دعای توسل بیش از همه اینها ارتقاء پیدا کرده بود ... یا محمد و یا علی که تقریبا کل مدرسه یک صدا میگفتن ... یا حسین و حسن و .... الی 12 امام و در در این سالها بودم که یادمه یه خانومی دعای توسل رو خوند و بعد از امام حسین برای ابوالفاضل هم خوند که من تعجب کرده بودم ولی خب مداحان جای خاصی توی دین دارن و حرفشون ... بلللللللللله همینجوری ها بود که اسم دوست پسرهای یا ابوالفاضل هم کم شنیده نمی شد.   

 

توی نمازخانه مدرسه همیشه ماجراهای خنده دار پیش می امد و صفوف بهم پیوسته نماز در هم شکسته میشد ... البته خیلی هاااااا هم از قصد صدا از خودشون در می کردن. 

 

یادمه توی همین سالها بود که شنیدم نوار کاستی توی بازار اومده که در مورد روحانی که به اون دنیا رفته و برگشته و تمام ماجراها رو روی نوار تعریف کرده !!! من هرگز نه خواستم که اون رو بشنوم و نه هرگز به دستم رسید و نه پیشنهادی بهم شد، اسم اون راوی رو یادم نیست اگه یادتونه بنویسین، سخنم روی مدیر مدرسه است که این نوار رو شنیده بود و جو حسابی گرفته بودتش و شور و هیجانی داشت که حد و حساب نداشت صبح سر صف شروع کرد روضه خوونی که "اگر این نوار ال و بل و حتما گوش کنین و نسخه اش توی نمازخوونه در دسترس علاقمندان هست". خوشبختانه ما شاید باورکردنی نباشه ولی 2 الی 3 تا نخاله بیشتر بین جمعمون نبودن که اونها هم آمار دار بودن و مدعی نمی تونستن باشن. 

  

اینجور که مدیر شرح داد این روحانی به عالم بزرخ رفته بوده و شکنجه های اون دنیا رو شرح داده بوده که یکیش این بود: "اگر مااااااااال حرام و یا مال یتیمی رو بخورین شما رو داخل یه سماور بزرگ می کنن و شیره جوونتون از شیر سماور میآد بیرون " 

 

سوال من: اگر برزخ و دوزخ و ... ماله همه انسانها است پس باید شکنجه های اون هم اینترنشنالی باشه. خیلی از کشورهااااا سماور ندارن و حتی نمی دونن اون چی هست گاها فکر می کنن chocolate maker و یا اینکه دسترسی به مال حروم و بیت المال ندارن چون دولت روی اونها کنتزل درست و حسابی داره، حالا شیره جون اونها از کجاشون و بوسیله چی درمیشه؟؟؟   

 

از دید من بهشت و خدا بقدری زیبا هستن که شما نباید به جهنم فکر کنین و برای رسیدن به زیبایی و بهشت باید برای خوب بودن تلاش کنین. در طول 12 سال مداوم تمسک به 12 امام بود و زندگی اونها و ... که خودتون می دونین و اینجا جای گفتنش نیست ...  

 

کاش به همه جوونها درس خودشناسی می دادن، کاش به همه می گفتن که اگر خودتون رو خوب بشناسین خداتون رو هم خواهید شناخت، کاش می گفتن که خدا با شما هم قدمه و همه جا دست یاری داره و همیشه و همه جا می تونی با زبان مادری و کوچک خودت شکرش کنی، و کاش می گفتن خدا خیلی خیلی بزرگتر از اونیه که ما اون رو از دست کوته اندیشان دلاله بازاران د ین طلب کنیم. کاش یکی بود می گفت بجای اینکه والضالین تمرین کنی که درست ادا کنی، دست نیازمند بگیر. کاش به ما آزاده زیستن رو می آموختن بجای اینکه بگن موقع نماز باید پای راست روی چپ باشه وگرنه مکروهه و کاش به همه معنای واقعی ریاء رو می گفتن و می گفتن که وجدان و عذاب اون چیه!!! اینکه کاش یکی قشنگ به ما می گفت جایگاه زن در د ین کجاست؟؟؟ و اینکه خدا زیر چادر نیست، کاش می گفتن که برادر کشی یعنی چییییییییییی؟؟؟؟؟ کاش اون لحظه های قشنگ ما رو خراب نمی کردن.

نظرات 13 + ارسال نظر
حسام دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 14:57 http://hessamm.blogsky.com

ماجراهایی که گفتی کمابیش توی مدرسه های پسرونه هم اتفاق میفتاد. نمازهای زورکی و اراجیفی که معلم های دینی و پرورشی تحویلمون می دادن.

اینا می خوان با تعریف کردن داستان های وحشتناک و مسخره مردم رو از اون دنیا بترسونن تا به زور همه رو به انجام کارهای خوب تشویق کنن. شیوه ۱۴۰۰ سال پیش عربستان که با زور شمشیر مردم رو مسلمون می کردن.

کتابی که گفتی هم اسمش هست سیاحت غرب. برای ساخت فیلم احضار از کتابخونه دانشگاه گرفتم و خوندم. واقعا مسخره اس و اصلا خنده دار. مثلا توش نوشته اگه خانومی موهاش از زیر حجاب بیرون باشه توی جهنم از دونه دونه موهاش آویزونش می کنن و خلاصه سیخ داغ و قیر و... . روی اینترنت زیاده هم متن هم صوتی.

حالا اگه اون خانوم کچل باشه و مو نداشته باشه از کجاش آویزونش می کنن؟؟؟ کاش اگه اینها داستان سرایی می کنن داستانهای منطقی درست کنن و بسازن نه چیزهایی که خنده دار و مسخره باشه.

اینا که لالایی بلدن چرا خوابشون نمی بره... توی اون سیاحت غرب چیزی ننوشته بود که اگر ریاء کنی و مردم بیگناه رو بکشی و یا حق رو باطل کنی از کجات آویزونت می کنن!!؟؟؟؟؟؟؟

پروانه دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 15:30 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

ترانه که دبیرستان می رفت می گفت هر کسی بره نماز بهش یک کارت می دند و در نمره هاش اثر داره . یک روز آمد و گفت آخوند مدرسه قهر کرد و رفت آخه همه میرفتن کارت می گرفتن و می گفتن عذر شرعی دارن و یک گوشه می نشستن و همیشه تعداد نماز خونا نسبت به اونا خیلی کمتر بود آخوند با داد وفریاد می گفت که این چه مدرسه ایه که بچه هاش همیشه عذر شرعی دارن.
البته آنقدر دستش می انداختن که حریفشون نشده بود و فرار و بر قرار ترجیح داده بود و اون مدرسه بی آخوند مونده بود.

این عکس پنجه هایی که این کنار گذاشتی در واقع همان خورشید است و انگشتها شعاع های نور آن هستند که پس از حمله اعراب به این روز در آمده.

هاهاهاااااااااا از این کارتها به ما هم می دادن . یاد آخوند دبیرستان خودمون افتادم از بس چاق بود نمی تونست خوب راه بره.

یه روز سر تعظیم نماز ازش یه باد صدا دار در رفته و مدرسه از خنده ترکید حالا اون بود یا نه نمی دونم ولی صدا از ردیف جلو بود و از شانس اون روز بارونی و همه توی نمازخونه جمع بودن. بچه هااااا اینقدر خندیدن که آخوند نماز رو ول کرد و رفت و دیگه نیومد و تا مدتها فرادا می خوندیم اونم به زوررررررررر

محسن دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 18:16

همین مقاومت امثال شما در برابر این "به زور مردم را به بهشت فرستادن" باعث شد که این کاسه کوزه ها جمع بشه و امروزه حداقل تا جایی که من سراغ دارم به این شکل نیست.
تا جایی که من میدونم برزخ چیزیه مثل اتاف انتظار محاکمه که تکلیف بهشت و جهنم آدم معلوم بشه. قرار نیست آدمو اونجا مثل جهنم شکنجه کنن. این چه تصویری هست که توی اون کتاب از برزخ شده؟

کتاب که کلا مضخرفه!!! حیف کاغذها و صحافی که خرج اون شده.

آدمها که همیشه بچه و در سن راهنمایی و دبیرستان نمی مونن بالاخره بزرگ می شن و به این چیزها فکر خواهند کرد و اون موقع است که می فهمن چیزهایی که بهشون آموزش داده شده چقدر ارزش داشته.

حسام دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 18:16 http://hessamm.blogsky.com

این آخوندهایی که میان توی مدارس و شرکت ها و نماز ظهر رو اجرا می کنن از مفت خورترین آدم های روی زمین هستن.

توی کتابه گفته اگه کسی ربا کنه یا رای بدزده یا مردم بیگناه رو بکشه از کجاش آویزونش می کنن، ولی بی تربیتیه نمی تونم بگم!

آره واقعا نمی دونم بابت هر نمازی که اقامه می کنن چقدر پول می گیرن؟؟؟
از هرجاش باشه باشه حالاااااااااا آویزونش بکنن !!!

محمد دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 19:11 http://mohamed.blogsky.com/

فرشته مطلبی که نوشتی خیلی جای حرف داره! منم دیدگاهام رو نسبت به به اصطلاح سیستم آموزش و پرورش تو چند تا پست نوشتم.واقعا فاجعه بود.
البته خوشبختانه یا متاسفانه تو مدرسه هایی که من بودم هیچوقت هیچوقت ما رو مجبور به نماز نمیکردن و اصلا پیش نماز هم نداشتیم و اصلا هم نماز خوندن امتیاز خاصی محسوب نمیشد.اصلا نمازخونه ی ما در حقیقت رختکن زنگای ورزش بود!
اونقدر خاطره ی بد از معلمای دینی و پرورشی دارم که اصلا قابل توصیف نیست.اکثرا آدمای عقده ای که خودشون نیاز به آموزش داشتن! با یه دید خیلی محدود! به صورت کاملا مستقیم مثلا از طریق دوست شدن با بچه ها میخواستن مفاهیم خاصی رو منتقل کنن.اما دریغ!
خوشبختانه یا متاسفانه سیستمی که من توش آموزش دیدم هیچ تعصبی نسبت به هیچ چیزنداشت و اصرار خاصی رو پرورش و آموزش بچه ها نداشت!

حالا صرف نظر از آموزش و مدرسه و اینها به نظر من اعتقادات هر کسی محترمه! کلا معتقدم آدم تو هر جامعه ای که هست باید به عرف اون جامعه احترام بگذاره حتی اگه خلاف نظرش باشه. حالا تو ایران درصد خیلی زیادی از خانمها چادر سر میکنن و این پوشش رو دوست دارن که باید بهشون احترام گذاشته بشه.

آموزش و پرورش ما هیچی به من نداده! هیچی! حالا درس خودشناسی که جای خود داره!

آموزش و پرورش هیچ غلطی در راستای شکوفایی استعداد ها انجام نمی ده! این که یک امر واضحه!!!

در مورد عرف جامعه هم باید بگم داره بیش از حد احترام گذاشته میشه خیلی از خانومهایی که چادری هستن شناگرهای ماهری هستن که آب ندیدن. کسانی هم که از ته قلبشون اعتقاد دارن دمشون گرم که تظاهر نمی کنن و جامعه رو خراب نمی کنن.

احسان دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 22:02

یادمه راهنمایی که بودم همیشه دوست داشتم قران رو با قرائت بخونم!!! اونهم نه به صورت تجوید بلکه با قرائت!! همش درگیر بودیم که بابا بالاخره نماز نخونیم چی میشه... آخرش هم نماز نخوندیم... حالا دیگه نمیدونم میریم جهنم یا نه...

یه مدیر داشتیم یک روز که به مناسبت نیمه شعبان سر صف سخترانی میکرد گفت: امام زمان به صورت معنوی ظهور میکنه. از یه جا و یه کشور هم ظهور نمیکنه. مثل پرده سینما همه توی اسمون میبیننش. از هر نقظه زمین....

ببین چه قدرتی داشت این مدیرمون که سینما سه بعدی رو اون زمان به چشم دیده بود!

این از همون قدرت های پنهان آخوندهاست دیگه!!! احمدی نژاد که داره واسه امام زمان جاده می سازه ببین اون چقدر بینش بالایی داره !!!! هاهاهااااااااااااااا

لاله سه‌شنبه 22 دی 1388 ساعت 08:02 http://barani.ca

به نظر من که کلا اجبار صحیح نیست. حالا یکی رضا شاه میشه میخواد به زور چادر از سر مردم(به هر عدی ای قلبن بهش اعتقاد دارن و حجاب دارن) بر میداره یکی هم میشه مثل آخوندهای ما که میخوان به زور چادر سر مردم بکنه. احترام به عقاید دیگران هم به نظر من لازمه اما ربطی به تعداد و جمعیتشون نداره. چرا فقط من باید به جماعت چادری و محجبه احترام بذارم. مگه من که به حجاب معتقد نیستم به عنوان یک انسان نباید به عقیده ام احترام گذاشته بشه؟
به لطف قوانین مسخره ما همیشه دختر چادری ها و محجبه ها واسه ما پشت چشم نازک میکردن فکر میکردن سند بهشت رو زدن به نامشون.

کاملا با حرفت موافقم. ولی من معتقدم بخشی از اینهایی که چادر سرشون می کنن "تاکید می کنم بخشی". چادر حربه اشونه یعنی یه جورایی با اون یا زیر اون هر غلطی دلشون می خواد می کنن. یا جیره خور میشن و یا باج گیر!!! به قول تو ام فکر می کنن بهشت دست اوناست و ارثیه باباشونه.

حسام سه‌شنبه 22 دی 1388 ساعت 15:46 http://hessamm.blogsky.com

به نظر منم داره زیادی به عقیده بعضی ها احترام گذاشته می شه. مثال دیگه اش ماه رمضون و روزه گرفتن که همه مجبورن رعایت عده ای رو بکنن که روزه دار هستن و همه جا تعطیل می شه.

حرف چادر شد یاد یه خاطره افتادم. بگم؟‌ بگم؟ بگم؟!
اون موقع که احسان توی همکاران سیستم کار می کرد یه روز داشتم می رفتم پیشش توی قائم مقام یه خانوم چادری داشت میومد سمت بالا. متوجه شدم هر کی از کنارش رد می شه برمی گرده نگاش می کنه. نگاه کردم دیدم ای دل غافل! خانومه فقط چادر سرشه! زیر چادر هیچی نداشت!‌ هیچی ها! باد هم می خورد چادره هی اینور اونور می رفت همه جاش معلوم بود... خاک به سرم!

بگو ...بگو ...!!!

یاد اهنگ گروه تی ام افتادم "خاله" ...
دیم واستاده با یه مانتو
هی تاب خورد
منم دل و جیگرم
آب شد....

حالا تا کجا باهاش رفتی ؟؟؟؟

هاهاهااهاهاااااااااااااااا

پروانه سه‌شنبه 22 دی 1388 ساعت 19:21 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

سال 57 دیپلم گرفتم حساب آن سال ها جدا. ولی دستان بسیاری از معلم های فرزندانم که در همین آموزش و پرورش دلسوزانه با این حقوق های کم ،کار می کنند می بوسم و برایشان ارزش بسیاری قائلم.

من هنوزم که هنوزه با معلمهام ارتباط دارم و واقعا دوستشون دارم

حسام سه‌شنبه 22 دی 1388 ساعت 19:24 http://hessamm.blogsky.com

نرفتم که!‌ از اونجا که دوست خیلی خوبی هستم دویدم اومدم به احسان بگم بیاد تماشا که دیگه دیر شده بود خانومه رفت!

شما گفتین منم باور کردم ... احسان که هر روز اون دید میزده

لاله چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 07:11 http://barani.ca

با نظر حسام و تو کاملا موافقم. اینکه بیش از حد داره احترام گذاشته میشه به عقیده اونهایی که محجبه هستند. تا جایی که طرف به خودش اجازه میده هر جور دوست داره برای تو تعیین تکلیف کنه. مثلا دوست با حجاب من توی ایران وقتی به خونه مون دعوتش میکردم برام شرط میگذاشت که : به شرطی میم که تو حجاب داشته باشی چون من و شوهرم به حجاب معتقدیم و شوهرم جایی که به عقیده اش بی احترامی بشه نمیره!!!!!! این آدم به خودش اجازه میداد که تو خونه خود من برای من تعیین تکلیف کنه. و این من بودم که حتی تو خونه خودم هم انتظار نداشتم به حقم و عقیده ایم احترام گذاشته بشه. چرا؟ چون تو جامعه ای که حجاب ظاهری ارزش معرفی بشه درصد زیادی برای سود جویی و مرم فریبی حجاب میذارن نه به خاطر عقیده شون. اونهایی که از روی عقیده چادر میذارن هیچوقت همچین رفتارها و همچین انتظاراتی رو از دیگران ندارن.
اگه به حجاب عقیده دارن و به خاطر خدا و عقیده شون حجاب میذارن پس مطمئنن از خدا هم طلب پاداش میکنن نه از بنده خدا. اما کسانی که از روی ریا چادر میذارن اونقت دیگه خدا رو هم بنده نیستن و فکر میکنن برترین مردمند و از خلق خدا انتظار دارن پاداششون رو بگیرن و همه رو از اون بالا نگاه میکنن.
متاسفم برای جامعه ای که اقلیت همیشه مجبورن به اکثریت احترام بذارن و از حقشون دم و هیچوقت هم بهشون احترام گذاشته نمیشه.

من اگر به جای تو بودم اون دوست رو نه دعوت می کردم و نه باهاش ارتباط نزدیک پیدا می کردم!!! اینجور آدمها زندگی افرادی مثل ما رو به خطر می اندازن

و اینکه خودشون از مردها خیلی هیز ترن

aavin پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 15:12 http://persiarome.blogspot.com

چقدر این حرفات از ته دل بود!

گوهر بی نشان دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 01:33

اگر می گوییم خدا یعنی آنچه به عینه به مخلوقاتش عشق می ورزد اگر از عشق سخن می گوییم زیرا زیبایی هستی در عشق ورزی به معشوق است و اگر نام معشوق را میبریم باید به نماد عینی معشوق در این پهنه گیتی ، زنان آن فرشته های هستی ، همواره نگریست و خداوند را در آنها یافت. جایگاه زنان ما جایگاه معشوق است و خداوند خود را معشوق نامید و به انسان شوق زیارت داد و برای جلوه خود ، خود را در زنان نمودار کرد و آنها را مظهر خود گردانید. اگر شما فرشته های این مرز و بوم به دنبال جایگاه خود هستید در آین ایران زمین جایگاه شما اینگونه بوده است و به امید روزی که به جایگاه خود برسید و نه وسیله ای برای هوس رانان و خود کامگان کج اندیش.

کاش همه اون نامردهایی که زنها را شیطان می خوانند و نشستن بین دو زن را حرام ... این نوشته شما رو بخوونن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد