بیراهه

عشق؟؟ 

یه موقعی به خودت میایی که می بینی همش خواب بوده یه سراب یه در که ماله یه باغ سبز بوده ! می بینی تمام این مدت که داشتی تلاش می کردی که به یک زندگی گرم و عاشقانه برسی همش درجا بوده ...! بعد هنگ میکنی گریه می کنی که چی شد بابا ؟ چی شد همه چی که خوب بود!!! ... واقعان، همه چی خوب بود؟ 

این سوالیه که از خودت میپرسی و اون موقع است که تمام برباد رفته هات یادت میاد و تمام لحظه هایی که قرار بود یه دونه از اون لبخندهای قشنگی که دندونای سفیدت بزنه بیرون رو لب داشته باشی ..! یه دونه از اون چشمک های شیطونت! یدونه از همون تنازی های همیشگیت ....... کجان اون عشوه هاااااااا و خرامان ها که خون یک عاشق به اصطلاح حقیقی رو بکنه تو جام و سر بکشه. 


به گذشته هات برمیگردی و هی ورق میزنی تمام اون خاطراتی که تا الآن فکر می کردی همشون واقعان شیرین بودن ولی حالا بهت می گه همه پرده نقره ای بوده که بازیگری روش بازی میکرده ... 

یه پتک چند تنی هی میزنه تو سرت ... نمی دونم چرا اینقدر سرم درد میکنه ... نه! نه! قلبمه .... آره آره قلبمه ... قفسه سینم میکشه .... یه آه سنگین رو که دلم می خواد توی تمام این مدت با صدای بلند می کشیدم و نکشیدم !


عکسا رو آهنگهای خاطره انگیز و آتیش شومینه هم حتی جلوی آه کشیدن تو رو نمی گیره ! نمیشه دیگه نمیشه !!! 


فکر می کردم عاشقم !!! نه  نه نننننننننه فکی می کردم معشوقه ام ... 

همش یه سراب بود، ولی یه سرابی که منم فکر می کردم شیرینه ولی می دونستم سرابه و به سمتش رفتم ....


راه رو اشتباه رفتم ... 


نوروز ۱۳۸۹

این هم یه عکس از سفره هفت سین ما ... 


هر سال من سبزه میذارم و هر سال هم سبزه هام میگنده ... توی ایران مامان برام میذاشت و می داد اینجا هم امسال رفتیم حاضری خریدیم و گذاشتم توی جا سبزه ای خودم ... ماهی مون هم بعضی اوقات می میره ... امسال هم چند ساعت مونده بود به سال تحویل مرد ! ! ! از مغازه ایرانی که میخریم زود می میرن وی اگر از آکواریومی ها بخریم اوووووووووووووه .... عمرشون بیشتره.



فال نوروزی بازدید کنندگان " اینجا ایران است " سابق


هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
و از لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل



بوی نو

باد آمد و بوی عنبر آورد         بادام و شکوفه بر سر آورد


پنجره ها رو که باز کردم یه نسیم خنکی اومد دستامو گذاشتم رو بازوهامو و گفتم " نوروز داره میآد " توی ایران اگر بودم الآن کلی فکر نوروز بودم ... چی کار کنم که نوروز بیاد خونمون ؟؟؟؟


امروز رسما خونه تکونی خونه ما شروع شد. باورم نمی شد که توی این مدت اینقدر لباس جمع کرده باشیم... نمی دونم چرا نمی تونم یکسری از لباسهامو با وجود اینکه سالی یکبار هم سراغشون نمی رم دور بندازم و یا ببخشم ...

 خونه تکونی هم خونه تکونی های قدیم هاااااا به معنای واقعی ارزش کلمه رو داشت. ما که سوسولی دستمال می کشیم و ... البته توی ایران کلی بشور بساب داشتم اما اینجا لامصب کثیف نمی شه که!!! اول از کمد دیواریمون یا بهتر بگم closet شروع کردم و تمام چوب رختی ها رو از لباسها جدا کردم و گذاشتم توی ماشین ظرفشویی تمیز شسته بشن حالا هم نوبت دیوارهاشه یه دستی بکشم . به یاد مادربزرگم که اول از توی کمدهاش شروع می کرد و بقجه هاشو باز می کرد و صابون توی اونها رو عوض می کرد فکر کنم امسال هم همینکار رو بکنه بهترین قسمت خونه تکونی خونه مادربزرگ بود ..... ولی خدایی تصمیم گرفتم یه سری لباس رو بریزم دور اونم از لباسهای " احسان "




امیدوارم که یاد نوروز و اومدن نوروز از خونه هیچ ایرانی رخت نبنده!!! به امید خونه تکونی دوزملی و جاناسینن همه ایرونی ها عزیز، شما در روال مراحل خونه تکونی قرار خواهم داد. و چند نوع ماسک زیبایی و بهاری برای عید براتون خواهم نوشت... دستکش و دستمال سر یادتون نره.