روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت و گفت: آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:«شما برای چی می نویسید استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»
نتیجه اخلاقی :
اگه از این جوابای هوشیارانه میخوای بیا بازار تهران! با این که این قدیمیاشون اکثرا بی سوادن ولی یه جوابایی تو آستین دارن که نگو!
بیچاره اون جوونه! عجب برجکی ازش زده شده.)))
آره بازار تهران رو که می دونم ...
ولی اون جوونه حقش بوده
سلام
جالب بود
موفق باشید
نمی دونم واقعا برنارد شاو انقدر حاضر جواب بوده یا براش ساختن... تازه، احسان هم کم از برنارد شاو نداره. برای هر چیزی فورا صد تا دلیل و جواب منطقی پیدا می کنه!
آخ آخ آخ خ خ خ خ خ ......... گفتی حسام آآآآآآآآآآآآی گفتی ... حرف دل منو زدی !!!!!
از حاضر جوابی های برنارد شاو خیلی مینویسند. معلومه که واقعن بوده.
من اینجا تو پست قبلی کامنت گذاشتم چی شددددددددددددددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟
شرمنده سرم خیلی شلوغه ... بببخخخخخخخخخخخخخخخخشید خب
how you doing!
خیلی سرم شلوغه ... تازه از ایران اومدم و کلی امتحان دارم
درود اگه مایل باشید و اجازه دهید من این مطلب ۲۰۲۰ رو لینک کنم بالاترین البته اگه اجازه بدین
لطفا خبرم کنین
موفق باشید..بلاگ خوبی داری
خدا را شکر که گفتی ایران بودی و سالمی
خیلی نگران شده بودیم نه من همه دوستانی که وبلاگ شما را دنبال میکنند
وقتی که نمی نویسی بگو تا دیگران نگران نباشند
هاهاااااااااااا آره ایران بودم کلی هم جریمه بد حجابی شدم