مرد برای اعتراف نزد کشیش رفت...
مرد: پدر مقدس، مرا ببخش! در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهو.دی پناه دادم
پدر مقدس: مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم
مرد:اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد
پدر مقدس:خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی
مرد:اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟
پدر مقدس:چی می خوای بپرسی پسرم؟
مرد:به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟
به نظر شما اون مرد یهو.دی چقدر پول داشته که اینهمه هفته بدون درآمد زندگی کرده؟ همه اش هم نقد بوده ! و یا این مرد دیده که دیگه با ۲۰ شیلینگ نمی شه دیگه کاری کرد؟
چند دهه پیش مردم کشور ما رسم داشتند برای پخت غذا مخصوصا" خورشت و آش از قابلمه های مسی استفاده میکردند و یک کفگیر آهنی داشتند به نام حسوم که موقع پخت غذا دائم درون آن قرار میگرفت...
ادامه مطلب ...