ایران وقتی می خواستی امتحان راهنمایی رانندگی بدیم کلی استرس داشتیم و بیشتر از کنکور از این می ترسیدیم، یه بار سنگینی روی دوشمون بود، روزی که می خواستیم بریم امتحان از زیر قرآن رد می شدیم و از چند ماه قبل شروع می کردیم به خوندن یه کتاب 150 تومانی کوچک که تمام قوانین راهنمایی و رانندگی ایران در اون بود. سرهنگ هایی که امتحان ازتون می گرفتن در پیچوندن مردم تبحر خاصی داشتن و در این کار کاملا خبره بودن. مثلا میبردنت جلوی در بیمارستان می گفتن :" بوق بزن" و در اون لحظه تو هم باید حواست می بود تا می گفتی اینجا بیمارستان و نباید بوق زد.
ادامه مطلب ...همیشه یه چیز رو نمی تونم توی ذهنم تجسم کنم اون هم جن است!
یادمه بچه که بودم خونه پدر بزرگم ۳ طبقه بود و طبقه چهارم به اصطلاح خرپشته و یا انباری بود! .....
ادامه مطلب ...