آرشیو دی وی دی

 

ما توی ایران خیلی خیلی فیلم داشتیم ... کلی هم وسواس به خرج می دادیم و مرتب و تمیز و با جلد و عکس رنگی و غیره ...  

خلاصه یه آرشیو خیلی خوبی از دی وی دی بود، غصه امون این بود که چطوری اینها رو بیاریم سیدنی. این سری که من رفتم ایران یه ۱۰۰ تایی پست کردم ۱۰۰ تا هم با خودم آوردم.

توی پست مسوول ادم * بود و چند تا از فیلمها رو برای رشوه برداشت تا بذاره من فیلمها رو پست کنم وقتی اعتراض کردم گفت می خوایی بفرستمت دادگاه انقلاب ... آب خنک بخوری ... دیدم پدرسگ تمام فیلمهایی که عکس جلدهاشون ۱۵ + بوده برداشته منم گیر ندادم و فیلمها پست شد. 

 

   

ولی این همه پول بی خود دادیم بالای این همه فیلم و دی وی دی و تازه بعضی ها هم دو نسخه رو پرده ای و ناین بودن.  آخر هفته ها از ۴ کانال انواع و اقسام فیلمها رو با کیفیت HD - 9 پخش می کنه و انصافا کیفیت روی ال سی دی با رزولیشن بالا خیلی خیلی حال می ده !!! چند هفته پیش پشت سر هم دزدان کارائیب رو پخش کرد و دو هفته پیش هم سری ارباب حلقه ها با کیفیت خیلی خیلی عالی !!! وقتی فیلم ارباب حلفه ها رو میدیدیم از شبکه اینقدر کیفیت بالا بود که روزنه های صورت گاندورف رو می تونستیم بشمریم. (خنده ام گرفته بود، یاد فیلم پلنگ صورتی افتادم که از تلوزیون ایران پخش کردن و برای بیانسی لباس و یقه گذاشته بودن).  

 اینجا رو ببینید

 

فیلم جدید و با ارزش هم باشه میریم سینما! فیلمی هم بخواهیم از اینترنت دانلود می کنیم و با کامپیوتر وایرلس وصل میشه به سیستم سینما خانوادگی راحت میبینیم!!! هر وقت هم هوس دیدن فیلمی رو کردیم از اولین بقالی blue ray میگیریم میبینیم. بازم حرفیه؟؟؟   

 

بازم باید دی وی دی رایت کنیم و آرشیو جمع کنیم؟؟؟ 

 

* هر چه می خواهد دل تنگ بگوووووووووووو

تو بهشت هم فوتبال هست؟

دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسیار قدیمى همدیگر بودند هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او میرفت

یک روز خسرو گفت:بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد یا نه

بهمن گفت: خسروجان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم

چند روز بعد بهمن از دنیا رفت .

یک شب، نیمههاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمکزن را دید که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو  ...

خسرو گفت: کیه؟

منم، بهمن.

تو بهمن نیستى، بهمن مرده !

باور کن من خود بهمنم.. .

تو الان کجایی؟

بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم .

خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.

بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمیهایمان که مردهاند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که میتوانیم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمیشویم. در حین بازى هم هیچکس آسیب نمیبیند.

خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمیدیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟

بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته. 

 

کاش همه مرگها اینجوری سراغ آدما بیان ....در ۹۰ سالگی و ازطریق بهترین دوستت!

الله در زیر چادر

کلاس سوم دبستان که بودم مثل همه دخترهای مسلمان به سن تکلیف رسیدم و روز مبعث یا بعثت رسول اکرم بود که به همه سر صف جایزه دادن از اونجایی خیلی خیلی شر بودم من رو کرده بودن مبصر کلاس برای همینم جایزه ها رو سر صف من به بچه ها می دادم خیلی خوب یادمه که وقتی داشتم اونها رو پخش می کردم دلهره داشتم که به من هم جایزه می دن یا نه؟؟؟ وقتی همه کادوهاشون رو باز می کردن چادر نماز با جانماز بود ... "برام هیچ جذابیتی نداشت" ولی همچنان دلم می خواست به من هم بدن ... توی این وسطا که داشتم اسم روی کادوها رو می خوندم اسم خودم رو دیدم و خوشحال شدم یه کاغذ کادوی نارنجی با  گلهای طلایی ... کاغذ کادوش برام آشنا بود ... پدرم توی سفرهای اروپا تا می تونست برای ما لوازم التحریر می آورد (خدا رحمتش کنه). دخترها باهم دعوا می کردن و به معلم گله که چرا گل چادر این قهوه ایه مال من قرمز و .... منم زدم زیر خنده و گفتم " اینا رو ماماناتون دادن نه مدرسه!!! " معلممون هم که باری از رو دوشش برداشته شده بود اول یه چشم غره به من رفت و بعدش گفت " به مادرهاتون گفتم همه سفید ساده بدین هاااااااا نمی دونم چرا گوش ندادن "  

   

مامان من هم گوش نکرده بود و چادر نماز گل گلی با شکوفه های صورتی و بنفش و با یک سجاده سفید ابریشم بهم داده بود تسبیح سفید و یه شیشه عطر کوچولو ...  

 

هیچ وقت اینها رو استفاده نکردم چادر نمازم شده بود سایه بون خونم توی خاله بازی و یا شنل رقص هندی !!! سجاده چون با ارزش بود پس گرفته شد. مامان، بنده ی خدا راه های زیادی رو امتحان کرد تا من نماز بخوونم ولی متاسفانه روی من جواب نداد ولی روی خواهر هام امتحان نکرده جواب داد.  

  

ادامه مطلب ...