بوی ماه مهر

یاد آن دوره شیرین زکف رفته بخیر!! هی هی هی افسوس و صد افسوس که تموم شد... اون روزای شیرین و پر از دلهره. چند شب پیش با چند تا از دوستان قدیمیم نشسته بودیم و خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستان رو مرور کردیم. چه روزگاری داشتم دائم توی استرس و التماس ناظم و معلم هام  گذشت خاطرات من از دوران دبیرستان از اون دسته خاطراتیه که یادآوری اونها الان خیلی شیرینه هرچند باعث شدند انظباط دیپلمم 13 باشه اما مهم نیست چون خیلی بیشتراز این چیزا می ارزند. یاد روزی که لقمه نون و پنیروسبزی با دیدن خانم دانا بالای سرم تو گلوم پرید و خانم دانا از من بیشتر ترسیده بود چون رنگم شده بود بنفش. یاد روزی که وقتی داشتم کنسرت اسمائیل حمال رو روی سکوی کلاس فیزیک دبیرستان شرف اجرا میکردم و بچه ها با دست و میز همراهیم میکردن و احساس درد و داغی و کششی که روی گوش راستم حس کردم و این خانم ناظم بود که به کنسرت من پایان داد و برای برطرف شدن خستگی کنسرتم تا پایان هفته اخراج شدم، من کار بدی نکرده بودم فقط داشتم برای بچه ها شعر میخوندم ولی ناظم نمیخواست اینو بفهمه. یاد کلاس دوم راهنمایی و سطل گچی که از بالای در روی سر یه بچه ننه شاگرد زرنگ ریخت، "باور کنید تقصیر من نبود من قدم نمیرسید به اون بالا فقط پیشنهادش رو دادم اما مدیر نمیفهمید. سمیه نادری گذاشتش اون بالا." خدا رحمت کنه خانم رحیمی رو معلم دینی و قرآن و حرفه و فن سه سال راهنمایی من بود. من خیلی اذیتش کردم، سر کلاسش انگار روی میخ نشسته بودم. یاد روزی که آقا مجید لاک پشت من زیر پای معلم عربی سال اول دبیرستان له شد زنیکه کور بود، اون آقا مجید رو له کرد من اخراج شدم. یاد روزایی که توی هنرستان بودم و دوران باحالی که داشتم. یاد اون روزی که پرستو خارش گرفته بود. یاد اون روزی که تعمیر کار تلویزیون وسط کلاس ولو شد. یاد اون روزایی که زیر میزا قایم میشدیم تا زنگ تفریح نریم بیرون. یاد او روزایی که مدرسه افطاری میداد.یاد بوی گند پای بچه ها توی نمازخونه. یاد خاطرات دهه فجر و دو دره بازیا. یاد دینامیت و سیگارت های چهارشنبه سوری. یاد روزایی که به خاطر شلوار جین و ریمل جیم فنگ میزدیم. یاد جیگر و دوغ هایی که بعد مدرسه میخوردیم. یاد چونه مصنویی مقنعه ها. یاد پیاده رویهای بعد مدرسه. یاد صف و از جلو نظام و یاد خوندن سرود ملی هرروز صبح. یاد بوی نون پنیرها و سیب های قرمز کلاس اول( یادم میاد اجازه نمیدادند خوراکی بودار ببریم مدرسه که یه وقت کسی دلش بخواد ولی الان دیگه اینجوری نیست). یاد بوی کتاب و دفترنو یاد بوی گچ و تخته و عشق گچ رنگی، بوی مداد سیاه و مداد قرمز و عشق نمره 20 (که توی کلاس اول من چند تا دونه بیشتر نداشتم). بوی بخاری نفتی کلاسها. حتی یاد صدای آژیر قرمز و سفید وپناهگاه و بالاخره بوی ماه مهر و مدرسه بخیر.

نظرات 2 + ارسال نظر
هادی شنبه 7 مهر 1386 ساعت 12:49

آره بابا یاده اون بوها بخیر یاد اون بوهاهیی ! راستی گفتی بو یاد بوهای اون برچسب هایی که درب خونتون چسبوندن افتادم بگزریم می خواستم بگم یاد اون بوهایی که بهش میگفتن بوی دماغ سوخته میاد بخیر اون لحظه هایی که بعضی از دختر یا پسرها با جاخالی دادن های بموقع شاید بی موقع با فرستادن طرف مقابلشون به سینه دیوار باعث میشدن که یک بوهایی توی پیاده روهای مدرسه ها...

معلومه زیاد رفتی توی سینه دیوار..... راستشو بگو چند بار ضایع شدی؟؟؟

Anti Dictatorship سه‌شنبه 15 بهمن 1387 ساعت 07:04 http://www.anti-dictatorship.blogfa.com

سلام.
من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم.به این صورت:
عنوان وبلاگم رو تو گوگل سرچ کردم رسیدم اینجا.
...
خیلی قشنگ می نویسید. یکی دو مطلب آخرتونو خوندم و گویا از اینجا (ایران) رفتید.
تصمیم گرفتم تمام مطالبتونو از اول تا آخر بخونم. تعداد معدودی از وبلاگ ها هستند که این کارو باهاشون می کنم.
و امکان داره تو پست ها نظرمو بیان کنم (گاهی وقتا دست خودم نیست).
هرجا هستید موفق و موید و شاد و پیروز و سربلند و خوش و خرم باشید.

سلام بر شما آنتی دیکتاتور !!!
خوشحال می شم نظراتتون رو ببینم و بخوونم !
خوش آمدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد