یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست
ادامه...
خبر نداری مد مردونه هم اومده: با پیژامه آبی راه راه و عرق گیر رکابی! میگن برای زیبایی بیشتر عرق گیر مردونه رو آبی انتخاب کردن که از زیر بقیه لباس ها بیشتر دیده بشه!!!
پس پدر بزرگهای ما خیلی رو مد بودن؟ فکر کنم یه روزی این تیپ تو فشن هم نفوذ کنه.
زمزمه ای تمام روز مرا می بلعد و من آرام و بی صدا تمام اهالی این قبیله نادان را نفرین می کنم باشد که رستگار شوند. روزها در گذرند بی آنکه قاصدی خبر پای کوبی خدایان را آواز کند و تمام زمان را گوئی بهت مبهوتی در بند کرده. تمام قبیله من روزی که خیلی از این روز ها دور است دینشان را آواز کردند آواز... آن روزها خدا نزدیک زمین بود و با قبیله من سخن میگفت با آنها بر سر یک سفره می نشست با آنها میخندید و با آنها میرقصید آری خدا عاشق نمیشد اما قبیله ام را نیک دوست داشت خدا یگانه بود اما یگانگی را دوست نداشت. شباهنگام تمام قبیله من بر سر یک سفره می نشستند و همه سیر می خوابیدند وآن روزها کسی گشنه نبود.
اینم یه شعر جدید ایرانی!!! اما نمی دونم به مد چه ربطی داره؟؟؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
یعنی این تی شرت واقعیه؟
آره ... طراحی اش هم ماله شریعتمداریه البته روزنامه هاش هاآآآ ... بعدش روی پارچه چاپ خورده.
خبر نداری مد مردونه هم اومده: با پیژامه آبی راه راه و عرق گیر رکابی! میگن برای زیبایی بیشتر عرق گیر مردونه رو آبی انتخاب کردن که از زیر بقیه لباس ها بیشتر دیده بشه!!!
پس پدر بزرگهای ما خیلی رو مد بودن؟ فکر کنم یه روزی این تیپ تو فشن هم نفوذ کنه.
به نظر من که خیلی قشنگه اگه روزنامه کیهان نباشه.
چشم میگیم از گل آقا استفاده کنن که از کاریکاتور رئیس جمهور هم استفاده کرده باشیم.
زمزمه ای تمام روز مرا می بلعد
و من آرام و بی صدا تمام اهالی این قبیله نادان را نفرین می کنم
باشد که رستگار شوند.
روزها در گذرند بی آنکه قاصدی خبر پای کوبی خدایان را آواز کند و تمام زمان را گوئی بهت مبهوتی در بند کرده. تمام قبیله من روزی که خیلی از این روز ها دور است دینشان را آواز کردند آواز...
آن روزها خدا نزدیک زمین بود و با قبیله من سخن میگفت با آنها بر سر یک سفره می نشست با آنها میخندید و با آنها میرقصید
آری خدا عاشق نمیشد اما قبیله ام را نیک دوست داشت خدا یگانه بود اما یگانگی را دوست نداشت.
شباهنگام تمام قبیله من بر سر یک سفره می نشستند و همه سیر می خوابیدند وآن روزها کسی گشنه نبود.
اینم یه شعر جدید ایرانی!!! اما نمی دونم به مد چه ربطی داره؟؟؟