خدا بزرگتر از آنست که وصف شود

 

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. 

آخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.

دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

 

 

اونهایی که اینجا رو ندیدن ببینن اونهایی که دیدن دوباره ببینن

سیدنی یه نفر .... سیدنی!

ایران وقتی می خواستی امتحان راهنمایی رانندگی بدیم کلی استرس داشتیم و بیشتر از کنکور از این می ترسیدیم، یه بار سنگینی روی دوشمون بود، روزی که می خواستیم بریم امتحان از زیر قرآن رد می شدیم و از چند ماه قبل شروع می کردیم به خوندن یه کتاب 150 تومانی کوچک که تمام قوانین راهنمایی و رانندگی ایران در اون بود. سرهنگ هایی که امتحان ازتون می گرفتن در پیچوندن مردم تبحر خاصی داشتن و در این کار کاملا خبره بودن. مثلا میبردنت جلوی در بیمارستان می  گفتن :" بوق بزن" و در اون لحظه تو هم باید حواست می بود تا می گفتی اینجا بیمارستان و نباید بوق زد.

ادامه مطلب ...