داستانهای ملا نصرالدین

شخصی ملانصرالدین را به خانه اش دعوت کرد و به کنیزش گفت برای میهمان انجیر بیاور. کنیز مشغول کار شد و این سفارش یادش رفت. صاحبخانه از ملا خواست که قران بخواند.

ملا گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. الزیتون و تور سینین.

صاحبخانه گفت: پس والتین چه شد؟

ملا گفت: همان انجیری است که قرار بود کنیزت بیاورد.

گذری بر شاهنامه

بیایید با هم خروش آوریم

زمین و زمان را به جوش آوریم

همه یک به یک مهربانی کنیم

بـه ایـــــران زمین پاسی کنیم

بگوییم این جمله در گوش باد

چو ایران مباشد تن من مباد

کل کل شاعرای ایرانی

حافظ شیرازی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

 

صائب تبریزی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

 

 

شهریار

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

! نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را