خدا بزرگتر از آنست که وصف شود

 

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. 

آخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.

دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

 

 

اونهایی که اینجا رو ندیدن ببینن اونهایی که دیدن دوباره ببینن

هنر آفرینش

 

                   

من عکس رو خیلی دوست دارم چند روز پیش که این عکس رو دیدم اول فکر کردم که عجب عکاسی بوده که تونسته این عکس رو بگیره !!!!  

بعد فکر کردم ............ 

خب منم می تونم ولی باید دوربین خیلی حرفه ای باشه  

بعد فکرم رو اصلاح کردم که:  

عجب دوربینی! عجب لنزی!  عجب شاتری!  که تونسته این عکس رو بندازه 

بعد فکر کردم ............  

که اگر این موجود کوچک به این زیبایی نبود عکس چه زیبایی می تونست داشته باشه؟ اگر آفرینش زیبا نبود عکاس ها و نقاشها از زیبایی چه چیزهایی می تونستن تصویر بردارن؟  

 

خدایا شکرت ............  

سپاس از این همه زیبایی هایی که آفریدی چقدر هم با حوصله و ظرافت. 

سپاس از فرصت هایی که بنده هات می دی و اونها نمی فهمن ببخشید اگه گاهی حتی فریاد می زنی که بنده این به صلاحته ! و ما نمی شنویم ! ببخشید که اینقدر سر خودمون رو شلوغ کردیم که حتی سرمون رو بالا نمی کنیم تا نعمتهات رو حتی تو آسمون ببینیم !  

خدایا شکرت ............

دارا جهان ندارد

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در، هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد  

 

شاعر نمی دونم کیه! هر کی بود قشنگ سروده!